تبليغات
سر يال ها
باز شدن صفحه نظرات دو شنبه 22 خرداد 1391
گفت زیر باران باید رفت .رفتم و گفت چشم ها را باید شست شستم .
گفت جور دیگر باید دید دیدم ولی ...او نه در چشم خونین و شسته ام و نه درنگاه دیگرم هیچ کدوم رو ندید فقط در زیر باران با طعنه خندید و گفت: دیوانه ی باران زده........